|
عجب رویی دارن ادما!!!!!!!! بعد این همه نامردی و بی ادبی و ناسزا و به رخ کشیدن دوس پسرا و خواستگارا و ابرو بردن و........ بازم بدهکارم؟ کو انصاف؟
![]() بامن چه کردی...؟ یعنی چی ؟؟؟ واقعا نمیفهمم؟؟ واقعا چرا من انقدر احمق بودم؟ چرا نفهمیدم تو کل این مدت داری برام نقش بازی می کنی؟ چرا فک می کردم تو با بقیه فرق داری؟ چرا فک می کردم توی این بازی دنیایی تو نقش خودتو داری بازی می کنی نقش خود خودتو؟ ولی نه مث این که توهم داشتی برا من نقش یکی دیگه رو بازی می کردی هنوز گیجم باورم نمی شه به کسی که تا این حد اعتماد داشتم اونم برام نقش بازی می کرده..... از دست تو شاکی نیستم به خاطر نقش بازی کردن الحق بازیگر خوبی هستی از دست خودم شاکیم که نفهمیدم این همه مدت داشتی برام نقش بازی میکردی از خودم که به هرکی اعتماد می کنم از دست خودم که همه رو جا می دم تو دلم از دست خودم که این همه زخم خورده ولی بازم باورش نمی شه که همه آدما مث هم هستنو نقش برا هم دیگه بازی می کنن واقعا چرا اینکارو کردی با من؟؟؟؟؟؟ وقتی بهش فک می کنم خندم میگره واقعا نمی دونم چی باید بگم ![]() مگه چی م ![]() اوج عاشقی
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم" ![]() این روزا این روزها هوای دلم سخت بارانیست
باران دلم عجیب سرد و طوفانیست گریه هایم بی صدا بغض هایم پر صدا لب هایم پر از سکوت چشمانم لبریز ... ![]() تصور رویا
شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو ابه شبیه عکس یک رویاست تو خوابیدی جهان خوابه زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده تو خواب انگار طرحی است گل مهتاب لبخندی شب از جای شروع میشه که تو چشماتو میبندی تورا اغوش میگیرم تنم سریز رویا شه جهان قد یه لالایه توی اغوش من جاشه تورا اغوش میگیرم هوا تاریک تر میشه خدا از دست های تو به من نزدیکتر میشه زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده تمامه خونه پر میشه از این تصویر رویایی تماشا کن تماشا کن چه بی رحمانه زیبایی... ![]() مشخصات ![]() دیدار
مي نويسم:
يك به يك فا صله ها را بردار ... ![]() مدت ها بود مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم... ![]() زنده ام با تو یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟ مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم.. یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟ به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟ یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟ یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟ چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه یعنی میشه که دستامون با هم مثل یه رشته شه؟ هر کی برای اون یکی درست مثل فرشته شه یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگاه کنه؟ میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟ یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه ... ![]() میدانی چیست؟
می دانی چیست
گاهی به این جمله فکر می کنم که می گویند کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم می رسه نمی دونم اگه یه روزی نگاهمان به هم گره بخورد با چه رویی در چشمانم نگاه می کنی ایا گاهی فکر می کنی با خودت که با من چه کردی؟؟؟ فقط بدان این را تا وقتی که نفس می کشم نمی بخشمت هرگز نمی بخشم تو را تو که از مردی فقط ویژگی های ظاهریشو به ارث برده بودی
![]() دلتنگتم با تمام وجودم عشقم ![]() هیچ اعتمادی نیس
به چــراغ های خامــوش ِ خانه های این شهـــر هیــچ اعتمـــادی نیســـت .. شایـــد کســی در خانـــه ای خاموش ؛ از پشــت ِ پرده ای یواشـــکی ازدحــام ِ تاریکی کنـــار می زند .. پنجــره روشنی را نگــاه می کنـــد و دل خــوش می کنـــد به حضـــور سایــه ای که در آن ســوی ِ روشنــی ِ قاب ِ پنجـــره نمی دانـــد در این ســوی تاریکــی یک نفـــر بی هیـــچ دلیلــی حواســش را پیــش او جا گذاشتـــه است .. ![]() پس چرا پس چرا عاشق نباشم ...من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد...
...نوبت خاموشي من سهل واسان مي رسد...
...من که مي دانم که تا سرگرم بزم و مستي ام...
...مرگ ويرانگر چه بي رحم وشتابان مي رسد...
...من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست...
...بين مرگ و ادمي قول و قراري نيست...
...من که مي دانم اجل ناخوانده وبيدادگر...
...سرزده مي ايد و راه فراري نيست... ![]() احساس ![]() دوست دارم در خیالی خام همچون حور بود اشنایم بود و لیکن دور بود صورتم بهرش پر از چین گشته است یارم از کدامین گشته است با خیالش صبح را شب میکنم شب به شب از دوریش تب میکنم تب به من حال رهایی می دهد نوشداروی جدایی می دهد رقص اشک واه بر چشم ترم رقص شبنم های تب بر پیکرم ![]() عاشقانه ![]() خیلی پستی!!!! دیشب با دوستم رفته بودم رستوان.... روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن که پسره پشتش به تخت ما بود، معلوم بود با هم دوست هستند، اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد.... قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست، دختره شروع کرد به آمار دادن، سرمو انداختم پایین.... دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم، با نگاهش قبول کرد، بلند شدن ، پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخت ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت، براش نوشته بودم ..... ..... خیـــــــلی پستی
![]() دلت که گرفته باشد
![]() كلبه دلم... به کلبه کوچک دلم دعوتت ميکنم تا بدانى در اجاق سرد دلم چيزى جز ياد تو نميسوزد. درغريبانه ترين لحظه هاي تنهايي خويش،چشم هايم راکه دران دريايي از محبت موج مي زند به توخواهم بخشيد تا هيچ گاه به دوست داشتنم شک نکني زيباترين منت دنيا لبخند يه دوسته كه بيصدا بهت ميگه بيادتم... عاشق هركس شدم او شدنصيب ديگرى،دل به هركس داده ام او زد به قلبم خنجرى،من سخاوت ديده ام دل را به هركس ميدهم،شرم دارم پس بگيرم آنچه را بخشيده ام.
می نویسم نامه ![]() و خداي كه در اين نزديكي است...
در دل جنگلی دور افتاده در زمستانی سرد و برفی در کنار بوته های خشکه تن پوش سفید کنار لانه ی خرسها و سنجابها به خواب زمستانی رفته صبر خواهم کرد چون مادرم، زمین . منتظر بهار خواهم بود و جریان خواهم داشت و قلبم می تپد در زیر خروارها یخ برف سرما وهمیشه جاری همیشه زنده همیشه همراه همراه درختان ،همراه سنگهای همراه ره گم کرده های تشنه لب و آینه خواهم شد برای تن سفید درختان بی برگ برای امید به فرداها ! به خورشید رنگ باخته لبخند خواهم زد و در دل ، سرود همیشگیم را سرخواهم داد همه چیز در حال تغییر است و همه چیز در جریان همچون دل من حتی در زیر سنگین ترین یخها من تن سردشان را با دل گرمم آب خواهم کرد و جاری! وخواهم برد. دریا را نشانشان خواهم داد زیباییها را وخدا را! ![]() احساس
در کوچه پس کوچه های شک و تردید
زیر چشمی نگاه دزدکی و لب گزیدنهای طولانی
شانه های بالا انداخته و دستها در خلاف هم پنهان در زیر بغل
بی تفاوت در کنار هم نشستن و بی تفاوت از کنار هم گذشتن
بی آنکه فقط یک بار به پشت سر خود نگاهی انداخته،
که آن هاله های نامرئی وجودشان
چرا رنگ گرفته برهم پیچیده
وبر زمین افتاده اند و جان باخته اند. ![]() بی تو دلم میگیرد
و با خودم میگویم کاش آن یک بار که دیدمت گفته بودم که بی تو گاه دلم میگیرد که بی تو گاه زندگی سخت میشود که بی تو گاه هوای بودنت دیوانهام میکند اما نمیگفتم که این «گاه» ها گهگاه تمامِ روز و شب من میشوند آن وقت بغض راه گلویم را میگیرد درست مثل همین روزها ![]() در كوچه.....
يک نفر از كوچه ي ما عشق را دزديده است
![]() حسرت
حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي کني وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي ! ای دریغ و حسرت همیشگی ... ناگهان ![]() |
|